سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مردم دنیا در کار دنیا دو گونه‏اند : آن که براى دنیا کار کرد و دنیا او را از آخرتش بازداشت ، بر بازمانده‏اش از درویشى ترسان است و خود از دنیا بر خویشتن در امان . پس زندگانى خود را در سود دیگرى دربازد . و آن که در دنیا براى پس از دنیا کار کند ، پس بى آنکه کار کند بهره وى را از دنیا بسوى او تازد ، و هر دو نصیب را فراهم کرده و هر دو جهان را به دست آورده ، چنین کس را نزد خدا آبروست و هر چه از خدا خواهد از آن اوست . [نهج البلاغه]

یکی بود، یکی نبود....

در آن روزهای کودکی که "یکی بود ، یکی نبود"، هیچ وقت به ما نگفتند که آن یکی که "بود" که بود؟ و آن یکی که "نبود" چه کس بود و حتی نگفتند آن یکی که "بود" چرا بود؟ و آن یکی که "نبود" چرا نبود!

بزرگتر که شدیم، هرکس آنچنان که خود خواست به دنبال "یکی بود، یکی نبود" زندگی خودش رفت، حتی اگر برای "بودن" و "نبودن" کسی را نمی خواست و حتی تر! اگر برای "بودن" و "نبودن"ِ کسی دلیلی نمی جست!

اما روزهایی در سال هست ،مثل روز میلاد موعود، که خواسته یا ناخواسته، وادارت می کند تکلیفت را بعضی واژه ها معلوم کنی، واژه هایی به بزرگی انتظار. همین روزها را می گویم، که یک جای خالی بدجور به چشممان می خورد، همین روزها که هر سال بدون صاحب جشن، مراسم برپا می کنیم و اقامه سرور...

نمی شود از کنارش آرام و بی تفاوت بگذری و همان "یکی بود، یکی نبودِ" سابقت را تکرار کنی. زیرا که  می دانی "یکی نبود" و"یکی نیست" و آن یکی که "نیست" دردمان را ازبودن ِ آن یکی که "بود" و شاید هنوز هم باشد –ما چه می دانیم- کم نمی کند...

"یکی نبود، یکی هنوز هم نیست". بگذار کودکانمان بدانند که خیلی وقت ها "نبودن" ها معنی دارند، بعضی جاهای خالی را باید معنی کرد، تفسیر نمود. مثل یعقوب که به "نبودن" یوسف عادت نکرد، ما هم اگر در جای خالی یوسف، پندارمان و کردارمان "وا اسفی" را تعبیر کند، چشمهایمان به ندیدن مولای دوست داشتنی و محبوبمان عادت که نمی کند هیچ، سفید می شود، سفید، مثل چشمان یعقوب...

"اگر نیازمان به مهدی.عج. به قدر نیاز تشنه ای به جرعه ای آب است، تشنه نخواهیم ماند" که پر شدن این جای خالی بسته به نیاز دلهای ماست و خوشا به حال تشنگان...

*****
"قل ارءیتم ان اصبح ماءوکم غورا فمن یاتیکم بماء معین"
خداوندا! آب گوارا را به ما برسان که قحطی زدگان شوره زار دنیای بی مولاییم...

جان فدایت


می شنوم آنچه می گویی()

یا نور النور

سکوت، سکون نیست...
جامه ای است بر بلندای قامت بهت و حیرت،
و بهانه ای در خور، بر ستر جهل و ظرفیت ناچیز...
باشد که لایق سخن گفتن از نور گردد...
یا ستار...

*****
عالم بقا به نور وجه تو روشن است، یا حسین...


می شنوم آنچه می گویی()

به گوش هوش بشنو...

قالَ رسول الله:

ابناء الاربَعینَ زرعٌ قَد دَنا حَصادُهُ
ای چهل سالگان! زراعتی کرده اید که درو کردن آن نزدیک شده

و ابناءَ الخَمسینَ ماذَا قدَّمتُم و ماذَا أخَّرتُم
ای پنجاه سالگان! چه چیزی پیش فرستاده اید و چه چیزی گذاشته اید؟

ابنَاءَ السِّتّین هَلُمُّوا إلیَ الحِساب لا عُذرَ لَکُم
ای شصت سالگان! بشتابید برای حساب که عذری پذیرفته نیست

ابنَاءَ السَّبعین عُدُّوا أنفُسَکُم مِنَ المَوتیَ
ای هفتاد سالگان! خود را جزو مردگان به شمار آرید.

******

از روش این فلک سبز فام             عمرگذشته است مرا شصت فام
در هر سالی از این روزگار             خورده ام افسوس خوشی های پار
باشدم از گردش دوران شگفت       کانچه مرا داد همه پس گرفت
قوتم از زانو و بازو برفت                 آب ز رخ، رنگ هم از مو برفت
عقد ثریای من از هم گسیخت       گوهر داندان هم یک یک بریخت
آنچه به جا ماند و نیابد خلل           بار گناه آمد و طول امل
زنگ رحیل امد از این کوچگاه          همسفران روی نهاده به راه
آه ز بی زادی روز معاد                  زاد کم و طول مسافت زیاد
بار گران بر سر دوشم چو کوه         کوه هم از بار من آمد ستوه
ای که بر عفو عظیمت گناه            در جلوی سیل بهار است گاه
فضل تو گر دست نگیرد مرا            عصمتت ار باز گذارد مرا
جز به جهنم نرود راه من               در سقر انداخته بنگاه من
بنده شرمنده نادان منم                غوطه زن لجه عصیان منم
خالق و بخشنده احسان تویی       فرد و نوازنده به غفران تویی


می شنوم آنچه می گویی()

صلوةِ الوُسطی

مطلب کمی طولانی است.اما بیان امام شیوا و زیبا و موثر است.در حد توصیه کردن به کسی نیستم که خود بیشتر محتاج و لایق آنم. اما به عنوان دوستی کوچک خواندن این مطلب را پیشنهاد میکنم.هر که خواند و استفاده کرد هدایت الهی و عمل بی نقص شامل حالش باشد- ان شاء الله-و برای شادی روح حضرت امام صلوات و فاتحه ای نثار کند.هر که نخوانده گذشت ،خداوند یاور و دستیارش باشد:

در آیه شریفه "حافظوا علی الصُّلواتِ والصلوةِ الوُسطی و قوموُا للهِ قانتین" مشهور بین فقها ،رضوان الله علیهم،و اظهر آن است که صلاة وسطی همان صلاة ظهر است و مزید اختصاص در بین نماز ها دارد.و اول نمازی است که حق تعالی بر آدم ابی البشر،علی نبیّنا و آله علیه الصلوة و السلام،فرو فرستاده توسط جبرئیل علیه السلام.

و ظاهر آن است که سفارش جناب رسول اکرم.ص.به اینکه "علیکَ بصلاةِ الزَّوال" برای حفظ حدود و نوافل و وقت آن است،نه فقط برای اصل اتیان فقط.چنانچه از امر به محافظه صلوات و خصوصا حفظ نماز ظهر نیز چنین استفاده شود.چنانچه در اخبار اهل بیت عصمت علیهم السلام سفارش درباره حفظ اوقات صلوات و اتیان آنها در اوقات فضیلتِ آنها بسیار وارد است.بلکه گاهی شود که تاخیر آنها از اوقات فضیلت بدون عذر موجب تضییع و باعث تهاون شود،خصوصا اگر مداومت انسان بر آن انسان بکند.پر معلوم است کسی که اهمیت به امری دهد ناچار آن را هرچه زود و نیکوتر باشد انجام دهد.به خلاف آنکه اگر آن را سست بشمارد و ناچیز بداند،که در اتیان ان نیز تهاون و سستی کند و تغافل ورزد.و خدا نکند که کار انسان منجر شود به استخفاف به نماز و تهاون و سهل انگاری در امر آن.رسول خدا .ص. مستخف به نماز را فرمود اگر بمیرد و نمازش چنین باشد به دین من نمرده است*.بلکه گاهی شود که انسان به واسطه استخفاف به امر صلاة و تهاون و سستی در آن کارش منجر به ترک ان شود.طبیعی است که انسان اگر چیزی در نظرش قیمت نداشت کم کم از نظرش می افتد و آن را نسیان می کند.ما که در کارهای دنیایی کمتر فراموشی برایمان حاصل می شود ،خصوصا در مهمات آن، برای آن است که نفس به واسطه بزرگ شمردن آن و حبّ مفرط به آن توجهش مصروف به ان است و دایما متذکر آن است و البته چنین امری فراموش شدنی نیست.مثلا اگر کسی به شما وعده دهد که اول ظهر روز کذا من به شما فلان مبلغ، که در نظر شما مهم است، می دهم، و او را صادق در آن وعده بدانید، ناچار آن روز را و میعادگاه را فراموش نمی کنید و دایما ساعت شماری می کنید تا موعد برسد. و در آن وقت با کمال حضور قلب و توجه باطن در اول موعد خود را حاظر می کنید.اینها برای ان است که حبّ نفس بر آن چیز و بزرگ شمردن آن شما را مفتون آن نموده و هرگز در ان امر تهاون نمی کنید.و همین طور در سایر امور دنیوی هر کس به فراخور حال خود. ولی اگر چیزی در نظرتان خوار و بی قیمت بود، نفس اگر به او توجهی کند آنی است و به طریق خطور می باشد و لحظه ای نمی گذرد مگر آنکه از آن غفلت می کنید.

اکنون این سستی ما در امور دینی معلوم می شود برای چیست.برای آن است که ایمان به غیب نداریم و پایه یقین و اطمینان سست است و وعده خدا و انبیا را به جان و دل قبول نکردیم.پس در نظر ما تمام اوضاع الهی و شرایع دینی پست و سست است.و این سستی کم کم تغافل آورد: و یا در همین عالم غفلت بر ما غالب آید و ما را از دین صوری که داریم بکلّی خارج کند یا در شدّت ها و سختی های موت غفلت کلی عارض شود.

این نمازهای پنج گانه که عمود دین و پایه محکم ایمان است و در اسلام چیزی بعد از ایمان به اهمیت آن نیست،بعد از توجهات نوریه باطنیه و صور غیبیه ملکوتیه، که غیر از حق تعالی و خاصان درگاه او کسی نداند،یکی از جهات مهمه که در آن هست این تکرار تذکر حق – با آداب و اوضاع الهی که در آن منظور گردیده است – رابطه انسان را با حق تعالی و عوالم غیبیه محکم می کند و ملکه خضوع لله در قلب ایجاد کند و شجره طیبه "توحید" و تفرید را در قلب محکم کند به طوری که با هیچ چیز از آن زایل نشود، و در امتحان بزرگ حق تعالی که در حال ظهور سکرات موت و اهوال مطُّلع و شهود نمونه غیب حاصل شود، از امتحان درست بیرون آید و دینش مستقر باشد و بماند، نه مستودع و زایل شدنی که به اندک فشاری نسیان عارض شود.

پس ای عزیز! ایّاکَ ثمَّ ایّاکَ والله مُعنیکَ فی اولیکَ و اُخراکَ** مبادا در امر دیانت خصوصا این نمازهای پنج گانه تهاون کنی و آنها را سست شماری! خدا می داند که انبیاء و اولیاء و ائمه هدی،علیهم السلام،از کمال شفقت بر بندگان خدا این قدر ترغیب و تحذیر نمودند.و الا ایمان ما نفعی به آنها نرساند و از اعمال ما سودی نبرند.

****************
* روزی پیامبر در مسجد نشسته بود.فردی بر وی وارد شد و به نماز ایستاد، رکوع و سجده نماز را به طور کامل به جا نیاورد.پیامبر فرمود:"چون کلاغ بر زمین منقار کوبید! اگر این شخص بمیرد و نمازش این باشد به تحقیق که بر دین من نمرده است." فروع کافی،ج3،ص268،«کتاب الصلاة»،«باب من حافظ علی صلاته اوضیعها»

**بپرهیز،بپرهیز! و خدا در این جهان و در جهان دیگر یاور تو باد. 

منبع:کتاب «چهل حدیث»، امام خمینی.ره. ،حدیث بیست و نهم،در بیان صلاة وسطی،ص 495و496


می شنوم آنچه می گویی()

دریا یعنی این!

 دست نوشته ای از شهید دکتر مصطفی چمران

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

دست نوشته ای از شهید سید مرتضی آوینی

 

 

 

 

 

 

 

مِن المُومِنینَ رِجَالٌ صَدَقوا مَا عاهَدُوا اللهَ عَلیه...


می شنوم آنچه می گویی()

v آنچه تاکنون در اینجا نگاشته شده...

یا باقیاً لا یَفنی...
[عناوین آرشیوشده]
إقتَرَبَ للناسَ حِسابُهُم وهُم فی غَفلةٍ مُعرِضُون
همین جا | به گمانم من | پیام رسان
v قبل ترها اینجا قدم می زدم:

دریای آزاد

sssssssssssssssssssssssssssssssssssssss

v نیز،خانه دوم من،در اینجاست:

تا یوسفم از چاه برآید
مولایم

sssssssssssssssssssssssssssssssssssssss

 RSS 




v به گذشته پیوست

پاییز 85
زمستان 85
بهار 86
تابستان 1386


sssssssssssssssssssssssssssssssssssssss

v آنچه می نویسم

دل نگاره ای به رنگ موج[6] . لحظه ای تأمل[4] . پیش آمدهای خوانده و ناخوانده[2] . حرفی از جنس دغدغه . خطورات ذهنی مشوش .

sssssssssssssssssssssssssssssssssssssss

v اشتراک در خبرنامه

 

sssssssssssssssssssssssssssssssssssssss

v به زبانی دیگر...

sssssssssssssssssssssssssssssssssssssssss

v چند نگاه عابر سطور دفترم بودند...

w امروز: 1 بازدید
w دیروز: 4 بازدید
w کل بازدید ها:

هرکه راضی به رضای او نشد
خود را به عذاب افکند
غافلی از اینکه هرآنجه جاری و ساری است
بر خواست اوست درویش؟!

درین بازار اگر سودی است با درویش خرسند است
خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی