آن زمان که تو...همه چیز را می نوشتم لابلای سطورش گفتم:
اگربخواهی از خویشتن خویش هجرت می کنم تا تو مدینه ام باشی
بگذار حرفم را پس بگیرم...
*****
طلع البدر علینا من ثنیات الوداع
وجب الشکر علینا ما دعا لله داع
ایها المبعوث فینا جئت بالامر المطاع
جئت شرفت المدینه مرحبا یا خیر داع...
نوای خوشآمد گویی دلم را می شنوی؟
میبینی که چگونه همگام با ضرباهنگ قدومت می سراید؟
اکنون ساکن مدینه ام.
من همان یتیمی هستم که منتظرم بر خاکم مسجد بنا کنی...
خواهم که بر خاکش نمازعشق خوانم...
خواهم که بی بشکستنش سر خوش بخوانم...
بساز...
بساز...
بساز...