سلام آشنا!
امروز بعد سالها دلم هواي روزهايي رو کرد که تو ساحل درياي آزاد قدم مي زدم... ياد روزهايي که روشناي بيابون بي ماه منو از زمين مي کند... ياد روزهايي که دلتنگي هام رو مشق مي کردم و...
خيلي وقت نيست! شايدم هست و من بي خبرم...
هر چي بود خيلي زود گذشت!
اومدم ديدم نه شما هستي نه کليددار بيابوني که بارگاه ماه شد...
يادش به خير! چه ذوقي کردم اون روز که کليددار بيابون برام کامنت گذاشت که لينک يارش تو خونه من هست!
دلم هواي اون روزها رو کرده بود غافل از اينکه انگار اون روزها و اون حال و هوا براي تمام همسايگان من تموم شده... مثل خودم...
نمي دونم هنوز به اينجا سر مي زنيد يا نه. اما لينک خونه ي خراب من هنوز اينجاست! و چه خوب که شما هنوز مي شنويد آنچه را که مي گويم! -البته اميدوارم!- و نظرات رو غير فعال نکردين مثل بعضيا!